با دروغ می توان خیلی چیزها را بدست آورد ولی نمیتوان آنها را نگه داشت.
نمیدانم این جمله را چه کسی گفته ولی واقعا درست و عالی است.
سوای اینکه دروغ در همه جنبه های زندگی تقبیح شده است ، ولی در این پست میخواهیم فقط جنبه کسب و کاری آن را بررسی کنیم.
دروغ ، دروغگویی و دروغگو هرسه در همه جای جهان ، در تمام اقوام و فرهنگ ها و در تمام ادیان الهی و غیر الهی مورد مذمت واقع شده و دلیل آن هم به ذات و فطرت پاک و حقیقت جوی انسان باز می گردد که میبینیم هیچکس دروغ و دروغ شنیدن را دوست ندارد حتی اگر خود ید طولایی در دروغگویی داشته باشد.
اما متاسفانه امروزه در بسیاری از کسب و کارها به ویژه در ایران، میبینیم که دروغگویی رواج بسیار دارد.
از قسم های دروغی که در بازارهای سنتی همه ما شنیده ایم تا دروغ هایی که فروشنده ها به مشتریان خود می گویند و دروغ هایی که مدیران به هیئت مدیره، شرکای تجاری و کارمندان خود می گویند؛ همه و همه ریشه در ضعف های شخصیتی و مهارتی دارند.
اما موضوعی که این افراد به آن دقت نمی کنند این است که انسان ها امروزه بیش از هر زمان دیگری باهوش شده اند و متوجه دروغگویی ایشان می شوند ولی متاسفانه آن ها مانند کبک سر خود را زیر برف می کنند.
نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که تنها یک شغل در دنیا وجود دارد و آن فروشندگی است، در هر کسب و کاری که باشید در واقع در حال فروش زمان و توانمندی های خود هستید.
اصل اول فروشندگی نیز ایجاد اعتماد است و دروغ اولین و مهمترین عامل از بین رفتن اعتماد.
پس با دروغگویی تنها شغلتان در دنیا را از دست خواهید داد.
در ادامه انواع دروغ هایی که در کسب و کارها متداول است را برشمرده و نتایج و عواقب آن را بررسی خواهیم کرد.
وقتی کارمندی به مدیر خود دروغ می گوید، باعث می شود که مدیر احساس کند در همه زمینه ها ممکن است به وی دروغ گفته شود و در نتیجه مسئولیت های مهم و کلیدی که می تواند موجب پیشرفت وی شود را به او نمی سپارد؛ در اینصورت کارمند اگر تنزل پیدا نکند و اخراج نشود ، در بهترین حالت در جایگاه خود باقی می ماند.این مورد شامل دروغگویی در هنگام استخدام در رابطه توانایی ها و رزومه نیز صدق می کند.
امروزه مشتری ها فوق العاده باهوش هستند، طبق تحقیقات صورت گرفته اکثر مشتریان در ابتدای جلسه فروش از فروشنده سوالی می پرسند که جواب آن را میدانند و صرفا می خواهند فروشنده را امتحان کنند. زیگ زیگلر استاد برجسته فروش می گوید: “آدم ها وقتی از شما خوششان بیاید وقتشان را در اختیارتان قرار می دهند ، و وقتی به شما اعتماد کنند پولشان را”. آمارها نشان می دهد هر مشتری ناراضی می تواند روی ٧ تا ١٣ مشتری بالقوه تاثیر منفی بگذارد. همه این ها نشان میدهد که به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نباید به مشتری دروغ گفت.
اغراق و بزرگنمایی از اجزای جدا نشدنی مارکتینگ و تبلیغات است ولی متاسفانه در برخی موارد این بزرگنمایی به سمت دروغگویی رفته است که دلیل آن مرز باریک بین این دو می باشد، جزئیات این بحث را به متخصصین این حوزه واگذار می کنم اما نکته ای که در اینجا اهمیت دارد احساسی است که مشتری از تناقض میان تجربه استفاده از محصول یا خدمات نسبت با آنچه برنامه های مارکتینگ در ذهن وی بوجود آورده احساس می نماید؛ که باعث ایجاد حس فریب خوردن و خشم در وی می شود و شما را دروغگو تلقی خواهد کرد و احتمال اعتماد دوباره وی به شما بسیار کاهش می یابد.
در یک کلام می توان گفت مدیرانی که به کارمندانشان دروغ می گویند به اندازه سر سوزنی از علم مدیریت سرمایه انسانی درکی ندارند. چرا که منابع انسانی بزرگترین سرمایه هر سازمانی است.
مدیران معمولا در مورد حقوق و مزایا ، پتانسیل های پیشرفت در سازمان، شرکای تجاری ، میزان سود و زیان و کارمندان دیگر به کارمندانشان دروغ می گویند. در همه این موارد وقتی که کارمندان به دروغگویی مدیرشان پی می برند ، باعث می شود که احساس تعلق خاطرشان نسبت به سازمان از بین رفته و باورهایشان با باورهای سازمان مغایر شود که معمولا به شکل های کم کاری کیفی و عدم پیروی از روندها ، استفاده از زمان کار برای انجام امور شخصی ، عدم تعهد نسبت به سرمایه های سازمان و در مواردی ضربه به برند و بدگویی در مورد سازمان در محافل مختلف بروز می کند و این یعنی شروع یک شکست بزرگ برای سازمان.
شرکای تجاری یک سازمان شامل مشتریان ، سرمایه گذاران ، شرکت های همکار و حتی رقبا هستند. مدیران معمولا در این موارد به این شرکا دروغ می گویند: مشتریان دیگر ، سهم بازار ، میزان فروش ، میزان سود و زیان ، محصولات فعلی و آینده ، آمار و اطلاعات واردات و تولید و …
شاید بتوان گفت دروغگویی یک فروشنده به مشتری برای فروش و کسب درآمد قابل توجیه (و نه قابل قبول) باشد اما وقتی مدیران به شرکایشان دروغ می گویند نشان از ضعف عمیق آنها در مدیریت دارد. مدیری که بخواهد با دستکاری آمار به سهامداران در مورد سود و زیان شرکت دروغ بگوید، یا به مشتریان و شرکت های همکار برنامه های آینده سازمان را خلاف واقع جلوه دهد ، مانند این است با خود یک پلاکارد حمل کند که روی آن نوشته است: “من بی عرضه هستم” و در نهایت تنها چیزی که نصیبش می شود عدم اعتماد و از دست دادن آنهاست.
این نوع از دروغگویی ، یکی از متداول ترین دروغگویی ها، به ویژه در شرکت هایی که هیئت مدیره متخصصین حوزه فعالیت کسب و کار سازمان نباشند ، می باشد و نتیجه آن هم مانند دروغگویی به شرکای تجاری است ؛ با این تفاوت که هیئت مدیره در نهایت مدیر مربوطه را عزل خواهد کرد.
شاید در گذشته های دور امکان فریب دادن و دروغ گفتن در کسب و کار وجود داشت ، اما امروزه آنقدر تنوع و میزان عرضه، در تمام زمینه ها نسبت به تقاضا افزایش یافته است که دیگر جایی برای افراد و کسب و کارهایی که صداقت را سرلوحه تمام فعالیت هایشان قرار نداده اند، باقی نخواهد ماند.
همچنین با توجه به حجم وسیع اطلاعات که در اختیار همگان قرار دارد و به ویژه شبکه های اجتماعی که همه انسان ها می توانند تجربیات خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند، دست دروغگو ها سریع تر از هر زمان دیگری رو خواهد شد.
اگر نگاهی دوباره به عنوان مطلب داشته باشیم، این موضوع را بهتر درک خواهیم کرد که شاید با دروغ بتوان یک مشتری خوب ، یک شغل خوب ، یک کارمند خوب و حتی یک فروش خوب بدست آورد، اما مسلما نمی توان آنها را نگه داشت.
نظر شما چیست؟ به نظر شما چه دروغ های دیگری در کسب و کارها متداول است و نتیجه آن چیست؟